خالد رحمان، رئیس مؤسسه مطالعات سیاست (IPS)، با وجود افزایش بحثهای عمومی، استدلال میکند که به رسمیت شناختن اسرائیل هیچ منفعت ملموسی برای پاکستان ندارد. او معتقد است چنین اقدامی خیانتی به آرمان فلسطین است و به اشغال مشروعیت میبخشد، بدون آنکه کمکی به مشکلات داخلی حکومت در پاکستان کند. تجربه تاریخی نیز نشان میدهد کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت شناختهاند، سود قابل توجهی نبردهاند، در حالی که اسرائیل همچنان سیاست "اسرائیل بزرگ" را دنبال کرده و منطقه خاورمیانه را بیثبات کرده است. سیاست خارجی پاکستان باید بر اساس اصول بنیادین و منافع ملی کشور باشد، نه فشارهای اقتصادی.
استراتژی رسانهای برای تضعیف اراده عمومی
درست است که هیچ تصمیمی، هرچند عقلانی، اگر فاقد اعتماد عمومی باشد، نمیتواند نتیجهبخش باشد. به همین ترتیب، جهتگیری استراتژیک کشور و سیاست خارجی آن نباید به دست سیاست خیابانی افتد. بنابراین، دولت باید هوشیار باشد نسبت به روایتهایی که از سوی عناصر خصمانه از طریق رسانهها به مردم القا میشود. در حالی که هیچ تغییر رسمی در سیاست خارجی پاکستان رخ نداده، هیچ گفتوگویی برای به رسمیت شناختن اسرائیل در سطوح دولتی مطرح نیست و موضع دیرینه کشور نیز مورد بازنگری قرار نگرفته، با این حال تلاش هدفمندی برای آغاز این بحث در سطح جامعه، جا انداختن سؤال در ذهن عموم و عادیسازی گفتگو درباره آن به چشم میخورد.
این بار، استراتژی ظریف اما قدرتمندی برای تغییر افکار عمومی نسبت به شناسایی اسرائیل در حال اجراست: ایجاد بحثهای متقابل بهصورت هدفمند. برخی چهرهها در شبکههای اجتماعی و مجریان تلویزیونی درباره توافق ابراهیم (Abraham Accords) و اینکه پاکستان اگر از سوی آمریکا برای امضا دعوت شود، چه واکنشی نشان خواهد داد، صحبت میکنند. هدف از این بحثها، تکرار تدریجی است که مقاومت را تضعیف، حافظه تاریخی را محو، و حس کاذبی از اجماع ایجاد میکند تا پذیرش نهایی طبیعی یا حتی اجتنابناپذیر به نظر برسد. ظاهر شدن ناگهانی این موضوع در گفتوگوهای رسانهای تصادفی نیست، بلکه نشانگر یک تلاش حسابشده است.
بحث پیرامون به رسمیت شناختن اسرائیل
در این زمینه دو طیف وجود دارند: گروهی که خواهان عادیسازی روابط با اسرائیل و پیوستن به توافق ابراهیم هستند و گروهی که حتی با وجود عدم وجود تصمیم رسمی، با این توافق مخالفت میکنند. حامیان این توافق آن را گامی عملگرایانه میدانند که در پی تغییرات ژئوپلیتیکی، عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل و امکان همکاریهای اقتصادی و فناورانه، قابل توجیه است. آنها ادعا میکنند که این اقدام میتواند روابط پاکستان با آمریکا را تقویت کرده و مزیتهای راهبردی در برابر رقبای منطقهای فراهم آورد. با این حال، این کار به معنای خیانت به آرمان فلسطین و مشروعیتبخشی به اشغالگری در هر نقطهای از جهان خواهد بود، از جمله کشمیر اشغالی (IIOJK).
در واقع، چالشهای پاکستان هرگز ناشی از مواضع سیاست خارجیاش نبودهاند، بلکه ریشه در مشکلات داخلی همچون فساد، مدیریت ناکارآمد، بیعدالتی، ضعف در جمعآوری مالیات، و ضعف نهادهای عمومی دارد. به رسمیت شناختن اسرائیل هیچکدام از این بحرانها را حل نخواهد کرد. اما فشارهای اقتصادی، بیثباتی سیاسی، و خستگی نهادی، زمینهای مناسب برای شکل دادن به افکار عمومی فراهم کرده است — آن هم در قالب "عملگرایی". مردمی خسته، سادهتر متقاعد میشوند. ملتی که مکرراً گفته میشود ناتوان، شکستخورده و فقیر است، آسانتر حاضر میشود از ارزشهای خود بگذرد، صرفاً برای بقای کوتاهمدت. اما ارزشهای یک ملت را نمیتوان با تسکین موقت معامله کرد.
شایان توجه است که کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت شناختند، بهره مورد انتظار را نبردهاند. تنها اسرائیل در تعقیب اهداف ژئوپلیتیکیاش سود برده و کشورهای شناساکننده بهرهای اندک یا هیچ داشتهاند. بنابراین، به رسمیت شناختن اسرائیل برای پاکستان نیز هیچ فایده ملموسی نخواهد داشت. در بهترین حالت، شاید اندکی از فشارهای صندوق بینالمللی پول (IMF) یا گروه ویژه اقدام مالی (FATF) کاسته شود، آنهم در صورتی که پاکستان منافع اسرائیل را تأمین کند. واقعیت این است که این شناسایی، تنها به سود اسرائیل خواهد بود، آن هم به بهای از دست رفتن حاکمیت و استقلال ما.
چرا به رسمیت شناختن، گزینه نیست
در طول ۷۷ سال گذشته، اسرائیل همواره سیاست سلطه منطقهای از طریق خشونت و تروریسم را دنبال کرده است، با هدف تحقق رؤیای "اسرائیل بزرگ"، که منجر به بیثباتی گسترده در خاورمیانه شده است. اسرائیل، با نقض مکرر قوانین بینالمللی، با بیپروایی علیه غیرنظامیان کشورها اقدام کرده است. این قانونگریزی منجر به ویرانی مداوم غزه از اکتبر ۲۰۲۳، نسلکشی بیرحمانه فلسطینیان، حملات نظامی به سوریه و لبنان، تجاوز علیه ایران و حمایت مادی و معنوی از تجاوزات تحریکنشده هند علیه پاکستان شده است.
افزون بر این، موضع پاکستان ریشه در رهنمودهای راهبردی بنیانگذارانش دارد. محمدعلی جناح، بنیانگذار پاکستان، در ۱۲ اکتبر ۱۹۴۵ گفته بود:
"هر مرد و زن از جهان اسلام پیش از آنکه یهودیان اورشلیم را تصرف کنند، جان خواهد داد. امیدوارم یهودیان در نقشههای شوم خود ناکام بمانند و آرزو دارم بریتانیا و آمریکا دست خود را کنار بکشند، تا ببینم چگونه یهودیان اورشلیم را فتح میکنند. بیش از نیم میلیون یهودی در اورشلیم، بر خلاف خواست مردم، اسکان داده شدهاند. بفرمایید کدام کشور دیگر چنین کاری کرده؟ اگر سلطه و استثمار ادامه یابد، صلحی در کار نخواهد بود و جنگها پایان نخواهد یافت".
(سید شریفالدین پیرزاده – Pakistan Horizon، جلد ۲۹، شماره ۴، ۱۹۷۶)
در نهایت، این موضوع صرفاً مربوط به اسرائیل بهعنوان یک دولت نیست، بلکه به چگونگی اتخاذ تصمیمهای حاکمیتی پاکستان مربوط میشود. اگر سیاست خارجی کشور نه از روی منافع ملی بلکه به دلیل فرسودگی احساسی و ترس اقتصادی تغییر کند، کشور از حالت راهبردی خارج شده و صرفاً واکنشی خواهد شد. در آن صورت، رضایت عمومی ساختگی میشود و سیاست به انعکاسی از فشار بدل میگردد، نه اصول.
اما قانون طبیعت چنین است که هیچ قدرتی، هرچند ریشهدار، نمیتواند از عواقب ظلم خود بگریزد، و عدالت سرانجام اجرا خواهد شد. پاکستان، از طریق "قطعنامه اهداف" خود، تعهد بنیادی خود را به عدالت و مخالفت با ظلم در هر کجای جهان اعلام کرده است. بنابراین، تصمیم پاکستان باید بر اساس چشماندازی بلندمدت، ریشهدار در دین، قانون اساسی، دیدگاه بنیانگذاران، اجماع ملی و حس واقعی منافع کشور باشد — نه توهم "اجتنابناپذیر بودن" یک اقدام.
نویسنده: خالد رحمان
نظر شما